داستان هولناک گروگانگیری ۲۹ ماهه یک خانواده در رشت +جزییات
شاید شنیدن این خبر تعجب آور باشد ۹ عضو خانواده علم خواه در محله یخسازی رشت به مدت ۲۹ ماه از تاریخ ۱۵ بهمن ماه ۱۴۰۰ تا ۱۹ تیرماه ۱۴۰۳ توسط چند گروگانگیر در حبس بودند. این حادثه یکی از شگفت آورترین وقایع چند دهه گذشته در این استان است
نحوه گروگانگیری یک خانواده در رشت
پانزدهم دی ماه ۱۴۰۰، یک خانواده در رشت توسط دوستان خانوادگی شان به گروگان گرفته میشود.
علمخواه، وکیل دادگستری، همراه همسر و برادر همسرش سه تن از ۹ نفر اعضای یک خانواده بودند که گروگان گرفته شدند.
این گروگانگیرها یک تیم حرفهای با پیشینه روابط خانوادگی بودند که یک خانواده ۹ نفره را به گروگان گرفتند. این گروه با استفاده از شگردهای پیچیده و فریبکارانه، اعضای خانواده را اسیر کرده و به مدت نزدیک به ۳ سال آنها را در منزل شخصیشان در منطقه منظریه زندانی کردند. ربایندگان با مدیریت دقیق و برنامهریزی شده، توانستند طی ۲۹ ماه اعضای خانواده را با استفاده از داروهای روان گردان، خواب آور و شکنجه های غیرانسانی از مسیر طبیعی زندگی منحرف کنند. این تیم با طراحی از پیش تعیینشده و هماهنگیهای سازماندهیشده، علاوه بر حبس و آزارهای جسمی و روانی، به طور سیستماتیک اقدام به انتقال قانونی اموال منقول و غیرمنقول خانواده کردند. به گونهای که هیچ شکی در روند انتقال این اموال به نهادهای قانونی باقی نماند و انتقالات بهظاهر قانونی و بدون هیچگونه تردید صورت گرفت.
بنابه شواهد و مستندات قضایی، داستان رازآلود این خانواده یکی از شگفت آورترین وقایع چند دهه گذشته این استان است که شاید در سال های آتی راز و رمز آن برملا شود.
گفتگوی خانواده ای که در رشت گروگان گرفته شدند درباره جزئیات گروگانگیری
علمخواه، وکیل دادگستری گفت: زن سرکردهی گروگانگیران آشنا بود. مادر همسرم سالها در همین خانهای که ساکن هستیم مراسم مذهبی در اعیاد و سوگواریها برگزار میکرد.
زن گروگانگیر به همسرم گفته بود؛ که خانهی مذکور منزل یکی از همکاران من است که البته نبود و بعدا متوجه شدیم آنجا را اجاره کرده بودند. با این اوصاف همسرم همراه مادرش، راهی نشانی مذکور شدند. نیم ساعت بعد، همسرم پیام داد که مادرم خوابیده و من هم حال مساعدی ندارم.
زنگ زدم به اورژانس۱۱۵ اما قبل از رسیدن اورژانس، دو گروگانگیر دیگر که مرد بودند وارد شدند و با قمه به سوی من حمله کردند. من در همان شرایط حمله و دعوا و درگیری متوجه شدم اورژانس رسیده اما زن گروگانگیر و همدستشان از پنجرهی ساختمان، اورژانس را دست بهسر کردند وگفتند که مشکل حل شده است.
بدین ترتیب اورژانس هم محل را ترک کرد و آنها موبایلها وکارت بانکی را از طریق تهدید با قمه گرفتند و گفتند، قصد داریم شما را بکشیم و الان چند نفر را برای کشتن فرزندانتان فرستادهایم به منزلتان.
گفتند؛ نباید صدایتان بیرون بیاید و ما را در یک اتاق حبس کردند و به اجبار با دادن تعداد زیادی قرص خوابآور و تزریق بیهوشی، بیهوشمان کردند و توانستند در آن مکان ما را یک هفته حبس کنند. بعد هم این اندازه یادم میآید که باز به ما قرصهای قوی دادند و سوار ماشین خودمان کردند.
مداوم به ما قرص میدادند و دست و پامان را بسته بودند. عکس فرزندانم را از روی موبایل به همسرم نشان میدادند و تهدید میکردند که اگر کوچکترین حرکتی انجام دهید، فرزندان شما توسط چند نفری که به خانهتان فرستادهایم، کشته میشوند. به همین خاطر کلی التماس و گریه میکردیم که به بچهها کاری نداشته باشید و هر چه بخواهید به شما میدهیم.
آنها گفتند؛ ۱۵۰ میلیون تومان از کارتتان برداشت کردیم و به عدهای دادیم که اگر شما را ول کردیم و کاری علیه ما انجام دادید آنها بیایند و شما را بکشند. گفتیم هیچکاری نمیکنیم. شما فقط آزادمان کنید و به بچه ها آسیب نزنید، ما هیچ اقدامی علیه شما انجام نمیدهیم.
زن گروگانگیر، تمام مدت با خواهر همسرم پیامک رد و بدل میکرد و به او میگفت: بچه ها مبتلا به کرونا شدند و من مشغول پرستاری از آنها هستم. خواهر همسرم هم با تصور اینکه آن خانم گروگانگیر آشناست و به سبب اطمینانی که ایجاد شده بود، حتی فکرش را نمیکرد که آن زن در حال فریب دادن اوست و چنین حادثهای را برای ما ایجاد کرده است.
در ادامهی ماجرا، زن گروگانگیر طبق نقشههای شوم خود، خواهر همسرم را به همان منزل فراخواند و همان بلایی را که بر سر ما آورده بودند، بر سر او آوردند و از گوشی او به برادر همسرم پیام دادند که بیا به دنبالم و این چنین برادر همسرم را هم به آن منزل کشاندند و متاسفانه همان بلا را با شدت چندین برابر بر سر او آوردند.
در طول این یک هفته و قبل از اینکه ما را منتقل کنند، زن گروگانگیر با یکی از مردهای همدست خود روانهی منزل ما در منظریه شد و پدر همسرم و سه فرزندم را بیهوش کردند. ترفندشان هم این بود که گفتند؛ مادر و پدر و مادربزرگ و همهی اهل خانه به کرونا مبتلا شدند، بنابراین شما این قرصهای تقویتی رو بخورید تا مریض نشوید. سه فرزندم وقتی قرصها را خورند حالشان بهم خورد و استفراغ زدند اما به همان وضعیت، همراه پدرهمسرم بیهوش شدند.
من یک زمانی چشم خود را باز کردم و دیدم همهی ما ۹ نفر در سوییت خانهی خودمان هستیم. موبایلهایمان را گرفته بودند و به ما قرصهای روانگردان و خوابآور قوی میدادند، به طوری که حال همسرم رو به وخامت رفته و حتی طوری شده بود که به زور بیدارش میکردند و چند قطره آب در گلویش میریختند و همسرم مجددا بیهوش میشد.
واقعیت این است که هر کدام از ما را جداگانه با تسمه کمربندی و زنجیر میبستند و همه ما در شبانه روز به مدت ۱۷ ساعت خواب بودیم و هر وقت به هوش میآمدیم کمی غذا به ما میدادند و چون شرایط روحی و روانی و جسمی مناسبی نداشتیم، ما را با چاقو و قمه تهدید میکردند که باید غذا بخورید.
الان متوجه شدیم به خاطر قرصهای سنگینی بود که به ما میدادند. آنها برای استفاده از سرویس بهداشتی، پای بستهی ما را باز میکردند و یک نفر جلوی سرویس بهداشتی میایستاد واجازه نمیداد که حتی در را ببندیم؛ بعد از سرویس دوباره دست و پامان را میبستند.
حدود یکماه و نیم یعنی نزدیک بهار سال ۱۴۰۱ما ۹ نفر را به همین شکل در طبقهی همکف منزل نگه داشتند. حتی برای استحمام هم خانمها را دو نفری به سرویس بهداشتی میفرستادند و میگفتند که همینجا باید استحمام کنید .
درهای ورودی خانه را با برچسب پوشانده بودند تا از بیرون کوچه دید نداشته باشد و پنجرهها هم همه بسته بودند و به طوری این کار را انجام داده بودند که کسی از ما نتواند فرار کند، هر چند که ما اصلا قدرتی برای فرار نداشتیم زیرا هم دست و پای ما بسته بود و هم قرصهای بیهوشی قوی میدادند. در همین پروسه هر چقدر خواهش و التماس میکردیم که هر چه مال و اموال داریم بردارید و فقط ما را آزاد کنید، قبول نمیکردند و مدام کار خود را با تهدید به کشتن ادامه میدادند.
و اما یکی دو روز مانده به بهار سال ۱۴۰۱گروگانگیران ما را به طبقهی دوم خانه انتقال دادند. آنها دو نفر به دو نفر، ما را زنجیر کرده بودند. وقتی ما را مستقر کردند دیدیم تمام کمدها برچسب خورده و درها هم قفل هستند. بسیار ترسیده بودیم که ما را به قتل برسانند.
پیامکها گاهی اوقات زننده و توهینآمیز بود تا هر طور شده آنها را از ادامهی پیگیری منصرف کنند. آنها نیز به تصور اینکه ما دیگر نیستیم و نمیخواهیم رابطهای با آنها داشته باشیم محل را ترک میکردند و به این موضوع شک هم نمیکردند. اگر هم کسی خیلی خیلی پیگیر ما میشد و مدام تلفن میکرد، در حالی که موبایل را در دست خود داشتند، زیر گردن یکی چاقو میگذاشتند و میگفتند صحبت کن، اگر پشت تلفن کوچکترین حرکتی بکنی و حرفی بزنی، چاقو را در گلوی یکی از بچهها فرومیکنیم. بدین ترتیب همه چیز طبق خواستهی آنها انجام میشد.
مثلا هر ۲۰روز یکبار میگذاشتند نیم ساعت استحمام کنیم. پنجرههای خانه را با پتو پوشانده بودند و فضای خانه کاملا بسته بود. هیچ هوایی وارد خانه نمیشد و روز و شب را هم نمیدیدیم و در سرویس بهداشتی از پشت هواکش که مقداری دید داشت، متوجه روز و شب میشدیم. آنها مدتی بعد اقدام به نصب دوربین مدار بسته کردند که ما را رصد کنند تا اگر کوچکترین حرکتی داشته باشیم از طریق آن دوربین بازنگری کنند و بعدا ما را کتک بزنند و به اشکال مختلف تهدید روحی و روانی کنند.
در راستای هر فیلمی که میگذاشتند همان طور ما را تحقیر و تهدید و شکنجهی روحی و روانی میکردند، چرا که مثلا بعضی از فیلمها نشاندهندهی بریدن سر اشخاص توسط داعش بود. آنها با تهدید به کشتن میگفتند، اگرپول، طلا یا سرمایهای در جایی دارید و پنهان کردید همه را به ما بگویید و گرنه یک یک اعضای خانودهتان را میکشیم.
آنها غذای خودشان را از بیرون تهیه میکردند و طبق مدارک و پیامکهایی که رد و بدل کردند و موجود است، غذا را از جاهایی مانند رستوران محرم یا شکم الملوک میگرفتند و برای ما از نانوایی لواشی محل بدون اینکه کارت بکشند با پول نقد ۳۰۰تا ۴۰۰ نان لواش میخریدند. خوردن نان اجباری بود و هر کس نمیخورد یا بهانهای میگرفت سفره را جمع میکردند و یا آن فرد را تنبیه میکردند.
و این گونه روزها یکی پس ازدیگری سپری میشدند، روزهای به واقع سخت، طاقتفرسا و ترسناکی که نمیدانستیم آیا زنده میمانیم یا نه؟
ما حتی حق با یکدیگر حرف زدن هم نداشتیم. زمانی که اعتراض میکردیم در راهپله چند نفر با زنجیر روی نرده میزدند و به ما میگفتند اگر ساکت نشویم، آن افراد میآیند بالا و یا زنها را میبریم طبقهی پایین و بلا برسرشان میآوریم. همچنین میگفتند بچههای شما را میکشیم و فرار میکنیم و کسی نمیتواند ما را پیدا کند، چون هیچ ردی از ما باقی نمیماند.
روایت ماجرا از زبان همسر علم خواه
همسر آقای علمخواه مرارتی جانکاه را در این دوران سیاه ۲۹ ماهه متحمل شده است. او برای مرور تعریف کرد: از ۱۵ بهمن ماه ۱۴۰۰ تا ۱۹ تیرماه ۱۴۰۳ حدود ۲۹ ماه توسط این افراد در حبس بودیم و بسیار عذاب کشیدیم. هیچ کسی نمیتواند ما را درک کند که چه بلایی توسط این جنایتکاران بر سرمان آمد. من حتی اجازهی صحبت کردن یا در آغوش گرفتن فرزندانم یا صحبت با همسرم را نداشتم، حتی اگر نگاهم به هر یک از اعضای خانواده میافتاد هم من تنبیه میشدم و هم اعضای خانواده. به این دلیل که میگفتند شما به هم حرفی زدید یا اشاره داشتید.
گروگانگیرها مرا با همدستان دیگرشان مبنی بر اینکه بر سرت بلا میآوریم، میترساندند و من با گریه و زاری التماسشان میکردم و آنها با بیرحمی میگفتند؛ باید به حرف ما گوش بدهی و هرگونه اموالی درهر جایی چه در خانه و چه در بانک داری باید به ما بگویی و اگر ما خودمان آن را پیدا کنیم دیگر به تو و خانوادهات رحم نخواهیم کرد.
من از لحاظ روحی خیلی آسیب دیدم و حتی پس از مدتی برای بیشتر کردن فشار روحی کاری انجام دادند که حال فرزندانم اصلا مساعد نبود و هر لحظه احتمال مرگ آنها را میدادم. آنها با این روش توانسته بودند فشار روحی و روانی بسیار شدیدی بر من وارد کنند، به حدی که من آرزوی مرگ میکردم.
آنها حتی عبادت را ممنوع کرده بودند و قران و کتابهای مذهبی و سجادههای نماز را جمعآوری کردند و اگر زیر لب زمزمهای میکردم به طرفم حمله میکردند و میگفتند حق نداری ذکر خدا یا ائمه را بگویی یا آیهای ازقران بخوانی و اگر متوجه شویم تو را کتک میزنیم.
چندین باربه همین دلیل کتک خوردم، چرا که آن زن گروگانگیر از اعتقادات من خبر داشت و از این طریق فشار روحی و روانی بیشتری بر من وارد میکردند. آنها آنقدر جنایتهای متعددی مرتکب شدند که زبانم گویای همهی حرفها نیست و همهی خانوادهام از فرزند کوچکم تا پدر پیر و مادرم که زنی بسیار مومن و خیر بود همه را با بیرحمی و بهدور از انسانیت عذاب میدادند.
حرف زدن برای همسر آقای علمخواه دشوار بود، اما ادامه داد و دربارهی درگذشت غمبار مادرش چنین گفت: مرگ مادرم یکی از جنایتهاشان بود، زیرا آن زن بیگناه نتوانست فشار روحی و روانی و شکنجههای آنها را تحمل کند.
آنها طناب انداختند دور لوستر تا فرزندم را از آن آویزان کنند و زمانی که ما سه نفر را میبردند، چشمبند هم به آنها زدند و گفتند خوب به اعضای خانوادهات نگاه کن شاید آخرین باری باشد که آنها را میبینید و زنده بودن اینها بستگی دارد که چه رفتاری در بیمارستان و لحظهی تدفین انجام میدهید.
گروگانگیران با دیگر همدستان خود هماهنگ کرده بودند که مراقب رفتار ما باشند و به ما گفتند اگر آنها فقط به رفتار شما شک کنند و یک تماس با ما بگیرند همه را سر میبریم. من در طول خاکسپاری غریبانهی مادرم به حدی فشار روحی داشتم که نتوانستم عزاداری کنم و حتی آنها برای تحت فشار قراردادن ما نگذاشتند که خواهر کوچکترم که وابستگی شدیدی به مادرم داشت برای خاکسپاری مادرم بیاید. خواهرم تا کنون نتوانسته با مرگ مظلومانهی مادرم کنار بیاید و همچنان در فشار روحی و روانی شدیدی بسر میبرد.
آن زن گروگانگیر و همدستانش بویی از انسانیت نبردهاند و فقط خدا میتواند آنها را به سزای اعمالشان برساند تا تسکینی بر قلبهای شکسته و مصیبتدیده ما باشد.
پدربزرگ خانواده از ۲۹ ماه گروان بودن گفت
پدر همسر آقای علمخواه، به روایت بخش دیگری ازاین رنج گران نشست و گفت: آنها با قمه و شوکر ما را تهدید میکردند و اگر نگاهشان میکردیم به سوی ما حمله میکردند. ما ازاین صحنهها وحشت داشتیم و برای من که پدر خانواده هستم خیلی عذابآور ودردناک بود. آنها مردانگی و غیرت نداشتند.
پس از آزادی ما از تمام همسایهها و مغازهدارن محل پرس و جوکردند و به آنها گفتند که چطور ممکن است کسی به آن گروگانگیرها شک نکرده باشد، آن هم وقتی که در این خانه به طور مشکوک رفت و آمد میکردند؟ چرا اهالی محل اطلاع رسانی نکردند؟ واقعا جای تاسف دارد و البته چرا نهادهای شهروندی تا کنون برای دلداری ودلجویی ما نیامدند؟ مگر ما حقوق شهروندی نداریم که این قدر باید در شهر خودمان غریب باشیم؟
در اینجا آقای علمخواه یادآور شد: اگر منطقی نگاه کنیم پشت این افراد اشخاص دیگری هستند چون خیلی حرفهای کارشان را پیش میبردند، مثلا طریقهی قرص دادن و تزریق و یا این که روش شکنجه دادن را بلد بودند و حتی هر ماه اقدام به تعویض جای گروگانها میکردند تا مداوم کنار هم ننشینند و جای خواب افراد را عوض میکردند.
در واقع آن عملیات گروگانگیری را که در کرج انجام داده بودند در مورد ما بدتر و شدیدتر انجام دادند. ما ۲۹ماه فقط نان لواش خوردیم. ویترین داخل پذیرایی را به داروخانه تبدیل کرده بودند و انواع و اقسام داروها را خریداری کرده و در آنجا قرار میدادند.
در یکماه و نیم باقیمانده، گروگانگیران برای کشتن هر هشت نفر ماه برنامهریزی کرده بودند و میخواستند با قرص برنج یا گاز همهی ما را بکشند و هر وقت هم که اجساد ما پیدا شد، همه فکر کنند ما خودکشی دستهجمعی کردهایم .
جزئیات جدید از زبان دادستان رشت
دادستان رشت درباره جزئیات جدید از گروگانگیری اعضای یک خانواده در رشت گفت: عوامل اصلی و مرتبطین گروگانگیری رشت شناسایی و اقدامات قضایی در حال انجام است.
فلاح میری دادستان رشت در رابطه با جزئیات نحوه آزادی اعضای خانوادهای که بیش از ۲ سال گروگان گرفته شده بودند، گفت: در جریان ملاقات مردمی دادستانی مرکز استان که ۱۹ تیرماه ۱۴۰۳ برگزار شد، فردی مراجعه و اعلام کرد که یک خانواده توسط افرادی گروگان گرفته شدهاند که کمتر از یک ساعت دستورات لازم برای بررسی موضوع صادر شد و تیمهای عملیاتی در محل حاضر شدند.
وی بیان کرد: نوزدهم تیرماه امسال و پس از گزارش مردمی در ملاقات با مقامات قضایی ماموران آگاهی در محل حاضر میشوند و اعضای خانواده گروگان گرفته شده بلافاصله نجات یافته و ۲ برادر گروگانگیر در همان محل دستگیر میشوند. در تحقیقات اولیه و بازجوییها مشخص میشود که یک خانم نیز با گروگانگیرها همدست بوده است که این خانم هم در تاریخ ۲۱ تیرماه دستگیر میشود. در حال حاضر هر ۳ نفر در بازداشت موقت به سر میبردند.
دادستان رشت با اعلام اینکه عوامل اصلی و مرتبطین گروگانگیری رشت شناسایی و اقدامات قضایی در حال انجام است، بیان کرد: گروگانگیرها همدستانی دیگری خارج از استان داشتند و اموال این خانواده را به نام بعضا یکی از گروگانگیرها که فاقد سابقه محکومیت بوده میکردند و متعاقبا به نام افرادی دیگری در خارج از استان گیلان انتقال میدادند.
فلاح میری گفت: گروگانگیرها اعضای این خانواده را به دفتر اسناد رسمی برده بودند و ۳ دستگاه خودرو، یک واحد آپارتمان و دفتر وکالت پدر خانواده را به نام افراد از قبل تعیین شده میکرده و بعضا بنام خود یا به دیگران میفروختند.
وی گفت: در ادامه تحقیقات ۲ نفر که با گروگانگیرها در ارتباط بودند و اموال به آنها منتقل شده بود نیز در کرج دستگیر شدند.
دادستان رشت بیان کرد: در جریان رسیدگی به پرونده، با تمام اعضای این خانواده ملاقات حضوری در دادستانی برگزار شده و به لحاظ شرایط بد روحی و روانی کمکهای پزشکی با معرفی به روانشناسان و اقدامات حمایتی و مراقبتی در مورد این خانواده انجام شده است و در حال حاضر نگرانی این خانواده شرایط حاکم روحی ناشی از گروگانگیری و اموالی است که از دست دادهاند.
فلاح میری گفت: با دستورات قضایی صادر شده، اموالی که از این خانواده گرفته شده است در حال برگرداندن هستند.