بیوگرافی فیروز نظامی بوکسور تواب و همسرش +عکس ها
بیوگرافی فیروز نظامی مربی بوکس
فیروز نظامی مربی و قهرمان بوکس متولد دهه ۶۰ و اهل اسلامشهر تهران است. او عضو کمیته قویترین مردان اسلامشهر و قهرمان مسابقات پرس سینه میباشد که از بعد از توبه و دست کشیدن از شرارت و زورگیری حالا به عنوان هیئتدار امام حسین و مجموعه دار ورزشی همراه همسرش مشغول فعالیت است. به گفته خودش، نقطه اتصال من و آقا امام حسین (علیهالسلام) چایی روضه بود.
سوابق زندگی شخصی و حرفه ای
فیروز نظامی بوکسور کشورمان که به بوکسور تواب معروف است، زورگیر و از اشرار اسلامشهر بوده که به گفته خودش زورگیر و بوکسور خیابانی بود، بزن بهادر بوده و دعوای دستهجمعی هم که دیگر جزو روتینهای زندگیاش شده بود. هر روز شکایت و شکایتکشی. پدر و مادرش، برادرهایش عاصی شده بودند. چندبار زندان افتاد و در زندان هم دستبردار نبود.
اما خوشبختانه با توبه و خوردن چایی روضه امام حسین علیه السلام از مسیر غلط برمی گردد و هم اکنون به عنوان مربی بوکس در باشگاه ورزشی شخصی مشغول فعالیت است. او موسس هیات بی بی رقیه در اسلامشهر بوده و که به صورت هفتگی مراسم روضه و مجلس مذهبی برگزار می کند.
او در خانواده پر جمعیت در یکی از مناطق محروم اسلامشهر به دنیا امده، پدرش کارگر بوده و دارای ۵ برادر و یک خواهر است. از نوجوانی کار کرده و در ۱۷ سالگی وارد کشتی شده است. به خاطر کشتی مدرسه را رها کرده و شبانه روز تمرین می کرده تا اینکه در یکی از مسابقات حقش خورده و پس از آن به ورزش بوکس روی آورده است. نظامی بوکسور خیابانی بوده و زورش را در دعوا و بزن بهادری نشان می داد.
ماجرای توبه
فیروز نظامی درباره توبه کردن از اعمال زشت و ناپسند می گوید: یک شب که دعوای بدی راه انداخته بودم و مادرم از دیدن اوضاعم غش کرده بود غرورم شکست و آوارۀ کوچهها شدم. در آن دعوا حسابی کتک خورده بودم. در کوچهها پرسه میزدم تا جلوی یک خانه که در آن هیئت گرفته بودند پاهایم سست شد. آن شب آغاز سربهراه شدنم بود
ازدواج و همسر فیروز نظامی
فیروز نظامی ۱۹ سال پیش با خانمی به عنوان رقیه رضایی مربی کاراته ازدواج کرده است.
آقای نظامی در یک مصاحبه به بینندگان گفت: اگر من حقی از کسی حقی ضایع کردم، به مالش ضرر رساندم یا بهجانش، تو را به اباعبدالله قسم از من بگذرد. من و همسرم حاضریم زندگیمان را بدهیم تا حقی بر گردنمان نباشد. من به خیلیها بدکردم. »
او می گوید: میرفتیم رستوران غذا میخوردیم پول نمیدادیم که هیچ، بزنبزن هم راه میانداختیم و فرار میکردیم. اما پس از توبه با رزق حلال و نگاه امام حسین به همه جا رسیدیم خانه دار شدیم. در محله مان باشگاه ورزشی راه انداختیم.
حالا فیروز برای همه جوان هایی که مثل نوجوانی خودش بودند و حمایتی نداشتند پدری می کند. باشگاه محله ما فقط باشگاه نیست. کلاس درس است. فیروز درس زندگی می دهد به جوان ها. بعدازظهرها به همان پارکی می رود که خودش سال ها قبل از همان جا و هم نشینی دوستان ناباب به بیراهه کشیده شد. سراغ نوجوان هامی رود. باهاشان حرف می زند. کمک شان می کند. نقطه اتصال من و آقا امام حسین (علیهالسلام) چایی روضه بود.