در این پست می توانید متن های غمگین خاطره انگیز و جملات زیبای خاطرات گذشته و دلنوشته خاطرات قدیمی و جملات زیبا و خاطره انگیز و عکس نوشته زیبای خاطرات قدیمی و متن درباره خاطرات گذشته را مشاهده کنید.
دلنوشته خاطرات قدیمی
قدیما حال دلمون بهتربود
مهربونتر بودیم
دیرتر می رنجیدیم
زودتر می بخشیدیم
زندگیمون تمامش عشق بود
یادش بخیر وقتی قارچ خور یا میوه خور بازی میکزدیم و کلی مرحله میرفتیم جلو ؛ سِیو کـه نمیشد لامصب ؛ بعدِ یه مدت دستگاه داغ میکرد و بازی گیر میکرد !
یعنی از شکست عشقی بدتر بود …
باران سربی میشود
وقتی نیستی میریزد بر سرم
خاطراتت . . .
متن یادآوری خاطرات قدیمی
قدیما حال دلمون بهتربود
مادربزرگ برامون قصه می گفت
پدربزرگ برامون شعر میخوند
آب دوغ خیار و اشکنه لاکچری ترین غذاهایی بود
کـه خاطرات شیرین نون خورد کردن و دور سفر جمع شدن
از اون دوران یادمون مونده
یادش بخیر کتابمون جلد پلاستیکی می کردیم بعد با خودکار پشتش دروازه می کشیدیم سر خودکار بیک مو می گرفتیم فوتبال دستی درست می کردیم.
هیس . . .
حواس تنهایی ام را با خاطرات باتو بودن پرت کرده ام
بگو کسی حرفی نزند
بگذار لحظه ای آرام بگیرم
جملاتی درباره خاطرات گذشته
قدیما حال دلمون بهتربود
چی شد کـه بین این همه ی شلوغی خود واقعیمون رو گم کردیم
دیگه چیزی خوشحالمون نمیکنه،
راستی!!!!یادتون میاد آخرین باری کـه از ته دل خندیدید کی بوده؟؟؟؟
چیز عجیبی نیست کـه یادتون نیاد اما تاریخ وساعت اخرین باری
کـه از عمق وجودت غصه خوردیو گریه کردی رو خوب یادته
یادتونه این باطری قلمیا وقتی تموم میشد در مرحله اول با ضربه زدن شارژش میکردیم ؛ در مرحله دوم تو ظرف آب جوش ۱ساعتی میذاشتیم بجوشه ۶ماه دیگه کار میکرد ؛ در مرحله آخر با پیچ گوشتی یا چاقو می افتادیم بـه جونش کـه ببینیم توش چیه …
یادت هست ، خیالت هست ، خاطراتت هست
فقط کمی جای تو خالیست ، نمی آیی ؟
جملات نوستالژی و دلنوشته خاطرات قدیمی
قدیما حال دلمون بهتربود
واقعا چی شد کـه همه ی چی اینجوری عوض شد
چی شدکه فقط بـه فکر این هستیم کـه لاکچری وخاص بـه نظر بیاییم
برای هم کلاس بزاریم ویادمون بره کـه بین
این همه ی رنگ، یه رنگی قشنگ ترین رنگ دنیاست
مامانم کـه شیشه پاک کن می خرید ؛ لحظه شماری میکردم تا اون ماده ی داخلش تمومه بشه بعد توش آب پر کنم بازی کنم …
این بلند مدت ترین برنامه ریزی بود کـه تو بچگی انجام میدادم !!!
مرا محکـم تر در آغوش خود بگیـر . . .
من هنوز هم نـمی خواهم تـو را . . .
به دسـت خاطرات ” لـعنـتـی ” بسپـارم . . .